ن : مهران
ت : یک شنبه 8 ارديبهشت 1392
ز : 22:3 |
+
میخوام ازت اسمی نباشه رو لبام
میخوام ازت حسی نباشه تو شبام
داره شرمم میگیره از این چشا
داره اشکم میگیره با این نگاه
نمیخواستم تو رو نادم ببینم
تو رو گریون توخیالم ببینم
اما این خدا چه بس مهربونه
درد هر ناکسی و خوب میدونه
وقتی هر شب منو گریون میدیدش
منو تنها توی ایوون میدیدش
وقتی که دیدش اسیر غم شدم
تو بدی ها مردم و بی کس شدم
منو تنها توی راه رها نکرد
دستم و گرفتو باز شیدام نکرد
اون خودش خوب میدونست من حیرونم
گدای عشق زمینی هستم و چه دیوونم
نظرات شما عزیزان: