هرچی دلت بخواد
سلام.مهران هستم 15ساله ازاصفهان.تشکر که از وبلاگ من دیدن کردید

منوی اصلی


لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هرچی دلت بخواد و آدرس mehranpicture.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشیو مطالب
6 مرداد 1394 1 مرداد 1394 6 مرداد 1393 2 مرداد 1393 6 تير 1393 5 تير 1393 7 خرداد 1393 3 خرداد 1393 2 خرداد 1393 1 خرداد 1393 0 خرداد 1393 2 دی 1392 1 دی 1392 6 مهر 1392 1 تير 1392 6 خرداد 1392 1 خرداد 1392 7 ارديبهشت 1392 6 ارديبهشت 1392 5 ارديبهشت 1392 2 ارديبهشت 1392 4 فروردين 1392 1 فروردين 1392 0 فروردين 1392
نویسندگان
لینک های روزانه
دیگر موارد
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 91
بازدید کل : 33160
تعداد مطالب : 183
تعداد نظرات : 22
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


امکانات جانبی
ن : مهران ت : یک شنبه 8 ارديبهشت 1392 ز : 22:14 | +

چقدر خنده داره که یک ساعت عبادت به درگاه الهی دیر و طاقت فرسا میگذره ولی 60 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره! چقدر خنده داره که 100 هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد! چقدر خنده داره که یه ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یه ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره! چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمی یاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم! چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی که مراسم دعا و خطابه و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم! چقدر خنده داره که خوندن یه صفحه و یا بخش از قرآن سخته اما خوندن 100 صفحه از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه! چقدر خنده داره که سعی میکنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزو کنیم اما به آخرین صفهای نماز جماعت تمایل داریم! چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما برای بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تو آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم! چقدر خنده داره که شایعات روز نامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان خداوند در قرآن رو به سختی باور می کنیم! چقدر خنده داره که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدن به بهشت برن! چقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنید به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته شود همه جا را فرا می گیرد اما وقتی که سخن و پیام الهی رو می شنوید دو برابر در مورد گفتن و یا نگفتن اون فکر می کنید! خنده داره . اینطور نیس؟! داری می خندی؟ داریی فکر می کنی؟ این حرفارو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاس گذار باشید که او خدای اعلی و دوست داشتنیه
.:: ::.
ن : مهران ت : یک شنبه 8 ارديبهشت 1392 ز : 22:12 | +

زندگي آرام است، مثل آرامش يک خواب بلند ... زندگي شيرين است، مثل شيريني يک روز قشنگ ... زندگي رويايي است، مثل روياي ِيکي کودک ناز ... زندگي زيبايي است، مثل زيبايي يک غنچه ي باز ... زندگي تک تک اين ساعتهاست، زندگي چرخش اين عقربه هاست ... زندگي راز دل مادر من ... زندگي پينه ي دست پدر است ...
.:: ::.
ن : مهران ت : یک شنبه 8 ارديبهشت 1392 ز : 22:3 | +

میخوام ازت اسمی نباشه رو لبام میخوام ازت حسی نباشه تو شبام داره شرمم میگیره از این چشا داره اشکم میگیره با این نگاه نمیخواستم تو رو نادم ببینم تو رو گریون توخیالم ببینم اما این خدا چه بس مهربونه درد هر ناکسی و خوب میدونه وقتی هر شب منو گریون میدیدش منو تنها توی ایوون میدیدش وقتی که دیدش اسیر غم شدم تو بدی ها مردم و بی کس شدم منو تنها توی راه رها نکرد دستم و گرفتو باز شیدام نکرد اون خودش خوب میدونست من حیرونم گدای عشق زمینی هستم و چه دیوونم
.:: ::.
ن : مهران ت : یک شنبه 8 ارديبهشت 1392 ز : 21:53 | +

در یکی از کشورها یک مرکز خرید شوهر وجود داشت که ۵ طبقه بود و دخترها به آنجا می رفتند و شوهری برای خود می گرفتند. شرایط این مرکز خرید این بود هر کس فقط می توانست یک بار از این مرکز خرید کند و به هر طبقه که می رفت دیگر نمی توانست به طبقه قبل برگردد. روزی دو دختر به این مرکز خرید رفتند. در طبقه اول نوشته بود این مردان شغل خوب و بچه های دوست داشتنی دارند دختری که تابلو را خوانده بود گفت از بی کاری بهتره ولی می خوام ببینم که بالاتری ها چی دارند؟ در طبقه دوم نوشته بود این مردان شغل خوب با حقوق زیاد و بچه های دوست داشتنی و چهره زیبا دارند. دختر گفت هوم م م طبقه بالاتر چه جوریه؟ طبقه سوم نوشته بود این مردان شغل خوب با درآمد زیاد، بچه های دوست داشتنی و چهره ای زیبا و درکارهای خانه هم کمک می کنند. دختر گفت وای ی ی چه قدر وسوسه انگیز ولی بریم بالا تر ببینیم چه خبره؟ طبقه چهارم نوشته بود این مردان شغل خوب با درآمد زیاد، بچه های دوست داشتنی، چهره ای زیبا، در کارهای خانه به همسر خود کمک می کنند و هدفی عالی در زندگی دارند. دختر: وای چه قدر خوب پس چه چیزی ممکنه در طبقه اخر باشه؟ پس رفتند به طبقه پنجم. طبقه پنجم: این طبقه فقط برای این است که ثابت کند زنان راضی شدنی نیستند. از اینکه به مرکز ما آمدید متشکریم روز خوبی را برای شما آرزو می کنیم.
.:: ::.
ن : مهران ت : یک شنبه 8 ارديبهشت 1392 ز : 21:52 | +

زن و شوهری بعد از سالیانی که از ازدواجشون می گذشت در حسرت داشتن فرزند به سر می بردند. با هرکسی که تونسته بودند مشورت کرده بودند اما نتیجه ای نداشت، تا این که به نزد کشیش شهرشون رفتند. پس از این که مشکلشون رو به کشیش گفتند، او در جواب اون زوج گفت: ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند دعاهای شما رو شنیده و به زودی به شما فرزندی عطا خواهد نمود. با این وجود من قصد دارم به شهر رم برم و مدتی در اون جا اقامت داشته باشم، قول می دهم وقتی به واتیکان رفتم حتما برای استجابت دعای شما شمعی روشن کنم. زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند. قبل از این که کشیش اون جا رو ترک کنه، بازگشت و گفت: من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی حل می شه و شما حتما صاحب فرزند خواهید شد. اقامت من در شهر رم حدود 15 سال به طول خواهد انجامید، ولی قول می دم وقتی برگشتم حتما به دیدن شما بیام. 15 سال گذشت و کشیش دوباره به شهرش بازگشت. یه نیمروز تابستان که توی اتاقش در کلیسا استراحت می کرد، یاد قولی افتاد که 15 سال پیش به اون زوج جوان داده بود و تصمیم گرفت یه سری به اونا بزنه پس به طرف خونه اونا به راه افتاد. وقتی به محل اقامت اون زوجی که سال ها پیش با اون مشورت کرده بودند رسید زنگ در را به صدا در آورد. صدای جیغ و فریاد و گریه چند تا بچه تمام فضا رو پر کرده بود. خوشحال شد و فهمید که بالاخره دعاهای این زوج استجابت شده و اونا صاحب فرزند شده اند. وقتی وارد خونه شد بیشتر از یه دوجین بچه رو دید که دارن از سر و کول همدیگه بالا میرن وهمه جا رو گذاشتن رو سرشون وسط اون شلوغی و هرج و مرج هم مامانشون ایستاده بود. کشیش گفت: فرزندم! می بینم که دعاهاتون مستجاب شده... حالا به من بگو شوهرت کجاست تا به اون هم به خاطر این معجزه تبریک بگم. زن مایوسانه جواب داد: اون نیست... همین الان خونه رو به مقصد رم ترک کرد. کشیش پرسید: شهر رم؟ برای چی رفته رم؟ زن پاسخ داد: رفته تا اون شمعی رو که شما واسه استجابت دعای ما روشن کردین خاموش کنه!
.:: ::.
2friend
ن : مهران ت : یک شنبه 8 ارديبهشت 1392 ز : 21:51 | +

دو دوست با پاي پياده از جاده اي در بيابان عبور ميکردند. بين راه سر موضوعي اختلاف پيدا کردند و به مشاجره پرداختند.يکي از آنها از سر خشم؛بر چهره ديگري سيلي زد. دوستي که سيلي خورده بود؛سخت آزرده شد ولي بدون آنکه چيزي بگويد،روي شنهاي بيابان نوشت((امروز بهترين دوست من بر چهره ام سيلي زد.))آن دو کنار يکديگر به راه خود ادامه دادند تا به يک آبادي رسيدند.تصميم گرفتند قدري آنجا بمانند و كنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصي که سيلي خورده بود؛لغزيد و در آب افتاد.نزديک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد.بعد از آنکه از غرق شدن نجات يافت؛ير روي صخره اي سنگي اين جمله را حک کرد:((امروز بهترين دوستم جان مرا نجات داد)) دوستش با تعجب پرسيد:((بعد از آنکه من با سيلي ترا آزردم؛تو آن جمله را روي شنهاي بيابان نوشتي ولي حالا اين جمله را روي تخته سنگ نصب ميکني؟)) ديگري لبخند زد و گفت:((وقتي کسي مارا آزار ميدهد؛بايد روي شنهاي صحرا بنويسيم تا بادهاي بخشش؛آن را پاک کنند ولي وقتي کسي محبتي در حق ما ميکند بايد آن را روي سنگ حک کنيم تا هيچ بادي نتواند آن را از يادها ببرد.))
.:: ::.
شب بخیر...
ن : مهران ت : یک شنبه 8 ارديبهشت 1392 ز : 21:33 | +

                        من دوباره اومدم ویه عالمه براتو مطلب دارم.................................................................................................... 


.:: ::.
گل یخ توی دلم جوونه کرده......
ن : مهران ت : 25 فروردين 1392 ز : 15:13 | +

 

غم ميون دو تا چشمونه قشنگت لونه كرده

شب تو موهاي سياهت خونه كرده

دو تا چشمون سياهت مثل شبهاي منه

سياهي هاي دو چشمت مثل غم هاي منه

وقتي بغض از م‍‍ژه هام پايين مياد بارون ميشه

سيل غم آبادي مو ويرونه كرده

وقتي با من مي موني تنهايمو باد ميبره

دو تا چشمام بارون شبونه كرده

بهار از دستهاي من پر زدو رفت

گل يخ توي دلم جونه كرده

تو اتاقم دارم از تنهايي آتيش مي گيرم

اي شكوفه توي اين زمونه كرده.....................

 

 

 


.:: ::.
گریه کن برای مردن .....................
ن : مهران ت : 25 فروردين 1392 ز : 15:13 | +

 

 

یه زمان خیلی سال پیش وقتی آدم ها ناراحت میشدن
یه چیزی از گوشه ی چشمشون مثل یه قطره می چکید
احساس قشنگی داشت ولی هیچکس اسمش رو نمی دونست
بعدا همی عاشقها جمع شدن و اسم این قطره رو گذاشتند
اشک و اسم این احساس رو گریه!


گریه کن برای دردهام   گریه کن برای خونه
گریه کن برای این دل    که نمی تونه بمونه
گریه کن برای دردهام   گریه آغاز جنونه
گریه کن اگه می تونی  که تو دل غمی نمونه
اگه میشنوی صدامو     یا که میبینی نگامو
دل من تنهای تنهاست  تو ندیدی گریه هامو
گریه کن برای رفتن       گریه کن برای مردن
گریه کن برای قلبی      که با چشمهای تو سوختن
اگه می شنوی صدامو   یا که میبینی نگامو
دل من تنهای تنهاست   تو ندیدی گریه هامو.........................


 


.:: ::.
حرفهای ندای عاشقانه
ن : مهران ت : 25 فروردين 1392 ز : 15:13 | +

 

 

بر رو ی سنگ قبرم بنویس......

 

یه فرشته، لب دریا، مثل رویا، وای چه زیبا

یه فرشته، پاک و معصوم، وای چه آروم

انگاری، همین الان ،اومده دنیا

یه تولد، لب ساحل، یه تبسم، از ته دل

یه آدم که دیگه نیست تنهای تنها

یه فرشته که با گریه هاش نوشته

همه ی  فرشته های گمشده پیدا بشن دنیا بهشته........

 

 

 

 

// تنهایی خیلی سردمه//

 

دلتنگی هاتو برداربه روی قلبم بذار

تکیه بده روی شونم ، توی این مسیر دشوار

اگه منو نمی خوای حرف دلم رو گوش کن

فقط برای یکبار ، بعدش.............. خدانگهدار

تنهایی خیلی سخته وقتی چشامم براه

وقتی که شب سیاهه وقتی بدون ماهه

تنهایی خیلی تلخه وقتی که بی تو هستم

تنها می مونه دستم با این دل شکستم

دلتنگی هامو بردار پیش خودت نگهدار

هر وقت که تنها شدی منو بیادت بیار

داری می ری نمی خوام وقت تو رو بگیرم

این حرف آخرمن ...دوستت دارم...دوستت دارم ، میمیرم

تنهایی خیلی درده اگه نیای تو خوابم

وقتی تو اضطرابم، تو هم ندی جوابم

تنهایی خیلی سرده، وقتی پیشم نباشی

آتیشم نباشی ،بیدار میشم نباشی

 

 تنهایی خیلی سردمه.......................(خدا).

 


.:: ::.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به هرچی دلت بخواد مي باشد.