تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
هرچی دلت بخواد
و آدرس
mehranpicture.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
یادمه وقتی کنارم نبودی بهت می گفتم ای کاش کنارم بودی
♥♥ ♥♥ ♥♥
بهم میگفتی من کنارتم ولی تو منو نمیبینی
♥♥ ♥♥ ♥♥
بهم میگفتی دستام توی دستت هست
♥♥ ♥♥ ♥♥
بهم میگفتی دستات چرا اینقدر سرده؟
♥♥ ♥♥ ♥♥
میگفتی باگرمای دستم سردی دست تو از بین میره
♥♥ ♥♥ ♥♥
اون موقع خوب با این حرفات یادم میرفت که ازم دوری
♥♥ ♥♥ ♥♥
فکر میکردم واقعا کنارمی
♥♥ ♥♥ ♥♥
ولی
♥♥ ♥♥ ♥♥
الان که تو نیستی و من روی زمین تنها
♥♥ ♥♥ ♥♥
واقعا احساس میکنم که ازم دوری
♥♥ ♥♥ ♥♥
واقعا احساس میکنم که تنهام
♥♥ ♥♥ ♥♥
چون دیگه نیستی که با حرفات ارومم کنی
از بیرون اومدم خونه دیدم خواهرم پشت سیستم نشسته داره بازی می کنه
بهش می گم : داری پرندگان خشمگین بازی می کنی؟
می گه : نه احمق دارم angry birds بازی می کنم
اینم فک و فامیله ما داریم ؟
برادرم اومده میگه : روزه ای ؟
من : چرا نباید نباشم ؟
برادرم : آخه الان تو رساله خواندم روزه به معلول های ذهنی واجب نیست !
آخه این همه لطف و عشق و محبتو چطوری من هضم کنم؟
الان به تنهایی دارم بار تمام این کنکوری هایی که دولتی قبول شدن رو به دوش میکشم
سه ساله بابا اینارو می زنه تو سرم چون آزاد قبول شدم
اینم فک و فامیله ما داریم ؟
از دختر عموم که اندازه یه ماکارونی قد داره پرسیدم : حالت چطوره ؟
گفت : میجی یوجی …
اولش فکر کردم داره چینی ژاپنی حرف میزنه
نگو منظورش این بوده : مرسی ، تو چی !
یعنی این دخترا به روح اعتقاد دارن ؟
فک و فامیل داریم ما !
جواب کنکور اومده
به پسرخاله ام میگم : آفرین مجاز شدی حالا تا کجا میخوای ادامه بدی؟
میگه : تاهروقت که از دانشگاه اخراجم کنن …
اینم فک و فامیله ما داریم ؟
مامانم وقتی نماز میخونه با هر الله اکبر بلندی که میگه یه منظور داره
اون موقع من چک میکنم زیر گاز خاموش باشه، کسی در میزنه، چراغ جایی روشن نمونده باشه و…!
یه روز با وجود این که تمام اینا رو چک کرده بودم بازم الله اکبر ادامه داشت
وقتی نمازش تموم شد با عصبانیت گفت : مگه کوری نمی بینی گرممه میگم کولر رو روشن کن !!!
صبح سر سحر بابام از سر میز پا شد
یهو می پره با دست نوک دماغمو می گیره،همچین کشید که هنوز درد میاد
می گم : واسه چی اینجوری می کنی؟
می گه : داشتم سر می خوردم خرطوم تو رو گرفتم سر نخورم.
اینم فک و فامیله ما داریم ؟
از خواهرم می پرسم : کریسمس به انگیلیسی چه طوری نوشته می شه
می گه : کریس….مس
می گم : خوب شد واقعا مارو از نگرانی درآوردی می خواستم بنویسم کریس…..انجل
فک و فامیله داریم
به همسرم می گم : عزیزم ناهار چی پختی؟
میگه : زهرمار
فکو فامیله داریم؟
مامانم گیر داده یه موسیقی براش دانلود کنم
می گم : اسمشو بگو ؟
می گه : نه اسم خودشو می دونم نه خوانندشو ولی اولش یه ریتمی داره مثل دیدینگ دیدینگ دینگ
شما بگین الان من چی سرچ کنم توی نت ؟
واقعا فک و فامیله ما داریم ؟
به مامانم میگم : برم چند روز خونه مامان بزرگ بمونم ( مامان بابام )
میگه : می خوای بری حمالی؟
میگم : پس میرم خونه مادر( مامان مامان )
میگه : آره اتفاقا یه خورده هم کمکش میکنی !
فک و فامیله ما داریم؟
مامانم میگه : آب جوش میریزی بسم الله بگو
میگم : مگه جنها بیکارن بچشونو بیارن تو ظرفشوییه ما
میگه : خب بچن دیگه شیطونن خودشون میان!
فک و فامیله داریم؟؟؟؟
با کلی ذوق و شوق رفتیم شیرینی تر خریدیم و رفتیم خونه دختر داییم
اما نامردا شیرینی خشکای یه هفته پیشو برامون با چایی آوردن
آی حرص خوردیم … آی حرص خوردیم …
فک و فامیله داریم
رفتیم خونه فک وفامیلامون ، بی شعورا هیچ کار خاصی نکردن که من بتونم اینجا بنویسم
ایندفعه واقعاً از همه تون می پرسم : فک و فامیله داریم؟
یه روز رفتم خونه عمم شب خونشون بخوابم بعد یادم رفته بود که مسواکم ببرم
بهش گفتم بعد گفت : اشکال نداره مسواک شوهرم هست با هم استفاده کنین
نه واقعا فک و فامیله داریم؟
به مامانم میگم : فلانی زنشو طلاق داده چرا پسرشو خودش بزرگ نکرده ؟
میگه : پسرشو داده بابابزرگش آخه بابابزرگش اولاد نداره !
فک و فامیله داریم؟
به داداشم میگم : اگه بمیرم چی کار میکنی؟
میگه : خیالت راحت خودم فیسبوکتو به روز میکنم
یه همچین فک و فامیلی دارم من !!!!
به داداش کوچیکم دارم میگم : برو یه لیوان آب برام بیار
میگه : من خودم تشنه ام نمی رم آب بخورم واسه تو آب بیارم
این فک فامیله ما داریم ؟
زن عموم زنگ زده میگه : دارم آش میپزم رشته کم دارم برو برام رشته بگیر
براش خریدم بردم دادم بهش بجای تشکر میگه : چقدر دیر کردی چرا از این رشته ها گرفتی و …
آخر سر هم میگه : خوب دیگه میتونی بری
یه تعارف نزد بریم تو آش که نه یه چایی بده بخوریم تو این سرمای زمستون
فک و فامیله داریم؟
خواهرم توگوشیش شماره منو save کرده با اسم فاتوله !
بهش میگم : فاتوله یعنی چی؟
میگه : مخفف فاطمه کوتوله است
فک و فامیله داریم؟
به مامانم میگم : بزرگترین آرزوت چیه؟
میگه : بزرگ بشی زود زنت بدم با زنت دعوا کنم حوصلم از این یکنواختی زندگی سر رفت
صلح یا آرامش آن چيزي نيست که در مکاني بي سر و صدا، بي مشکل و بدون کار سخت يافت شود؛ چيزي است که در ميان شرايط سخت، بوجود میاید
پادشاهي يک جايزه بزرگ براي هنرمنداني که بتوانند به بهترين شکل، آرامش را به تصوير بکشند، درنظر گرفت. نقاشان بسياري آثار خود را به قصر فرستادند كه اين تابلوها شامل: تصاويري از جنگل به هنگام غروب، رودهاي آرام، کودکاني که در خاک ميدويدند ، رنگين کمان در آسمان، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ بودند. پادشاه تمام تابلوها را بررسي کرد، اما فقط دو اثر را انتخاب کرد؛ اولي: تصوير درياچهي آرامي بود که کوههاي عظيم و آسمان آبي را در خود منعکس کرده بود و در جاي جايش ميشد ابرهاي کوچک و سفيد را ديد، و در گوشهي چپ درياچه، خانهي کوچکي قرار داشت که پنجرهاش باز بود، دود از دودکش آن بر ميخواست که نشان ميداد در ان مكان و شام گرمي آماده است.
تصوير دوم؛ کوهها را نمايش ميداد. اما ناهموار با قلههاي تيز و دندانهاي شکل. آسمان بالاي کوهها به طور بيرحمانهاي تاريک بود و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سيل آسا بود. اين تابلو با تابلوهاي ديگري که براي مسابقه فرستاده بودند، هيچ هماهنگي نداشت. اما وقتي با دقت تابلو ديده ميشد در بريدگي صخرهاي شوم، جوجه پرندهاي در ميان غرش وحشيانهي طوفان آرام نشسته بود.
پادشاه درباريان را جمع و اعلام کرد که برندهي جايزهي بهترين تصوير آرامش، تابلو دوم است و بعد اين گونه توضيح داد: صلح یا آرامش آن چيزي نيست که در مکاني بي سر و صدا، بي مشکل و بدون کار سخت يافت ميشود بلكه چيزي است که ميگذارد در ميان شرايط سخت، آرامش در قلب ما حفظ شود؛ اين تنها معناي حقيقي صلح یاآرامش است.
- چیزی در مورد ماشین فهمیدن ، البته به جز رنگش
۲- درک مضمون اصلی یک فیلم هنری
۳- ۲۴ ساعت رو بدون فرستادن sms زندگی کردن
۴- بلند کردن چیزی
۵- پرتاب کردن
۶- پارک کردن
۷- خواندن نقشه
۸- دزدی کردن از بانک
۹- آرام و ساکت جایی نشستن
۱۰- بیلیارد بازی کردن
۱۱- پول شام رو حساب کردن
۱۲- مشاجره کردن بدون داد کشیدن
۱۳- مواخذه شدن بدون گریه کردن
۱۴- رد شدن از جلوی مغازه کفش فروشی
۱۵- نظر ندادن در مورد لباس یک غریبه
۱۶- کمتر از بیست دقیقه داخل یک دستشویی بودن
۱۷- دنده ماشین را با انگشت عوض کردن
۱۸- راه انداختن درست یک ویدئو
۱۹- تماشای یک فیلم جنگی
۲۰- انتخاب سریع یک فیلم
۲۱- ایستاده جیش کردن
۲۲- ندیدن فیلم هندی
۲۳- غیبت نکردن
۲۴- فحش ناموسی دادن
۲۵- نرقصیدن موقع شنیدن یک آهنگ شاد
۲۶- آرایش نکردن
۲۷- لاک نزدن
۲۸- صحبت نکردن وقتی که باید ساکت باشن
۲۹- سیگار برگ و یا چپق کشیدن
۳۰- درک کردن شوهر وقتی اعصابش خورده
۳۱- گریه کردن بدون آبریزش بینی
۳۲- غذا پختن بدون تماشای تلویزیون
۳۳- تماشای اخبار و خوندن روزنامه
۳۴- نق نزدن
۳۵- لگد زدن
۳۶- از سن بیست و پنج سالگی رد شدن
۳۷- اخ تف کردن
۳۹- خواستگاری رفتن
۴۰- از همه مهمتر موارد بالا رو قبول کردن
من هر روز، از خونه که بیرون میزنم رو یه کاغذ مینویسم “امروز قراره بمیرم”
که اگه احیانا مردم، بگن یارو چقد خفن بوده، میدونسته..!
دقت کردین اگه انگشتت با تبر قطع شه، دردش کمتره تا اینکه با کاغذ بریده بشه؟؟
داشتم ماشین رو دنده عقب می آوردم تو حیاط
مامانم اومده فرمون میده…. بیا…. بیا…. بیا…. بیا …. نیا !! لوله آب شیکست !
این دبستانى هایى که تو هفته دو روز تعطیلن،
اگه پس فردا بیان زِر زِر کنن که ما نسل سوخته ایم و اینا،
جورى با پشت دست بزنید تو دهنشون که دیگه نتونند بلند بشن …!!
یکی از چالش های بزرگی که در کودکی فراروی ِ من بودُ باهاش درگیر بودم
این بود که چه جوری “فریبرز عربنیا” و “ابوالفضل پورعرب” رُ از هم تفکیک کنم !!!
هیچ لذتی بالاتر از این نیست …که جواب تلفن های کسی رو ندی ، که قبلا جوابتو نمیداد
دقت کردین ؟
دو ساعت پشت تلفن معطلی که گوشی رو برداره، تا میایی خمیازه بکشی یارو میگه الو!
دقت کردین !؟
- وقتی جوراب پاته، حتما دمپایی دستشویی خیسه!
- اگه سال تا سال یه قرون تو جیبت نباشه مامان و بابات نمی فهمند، کافیه یه نخ سیگار تو جیبت باشه همه عالم میفهمن!
موقع فوتبال نگاه کردن هشتاد دقیقه میشینی چش تو چش تلویزیون هیچ اتفاقی نمی افته، یه دقیقه میری دستشویی، میای میبینی بازی دو دو تموم شده
اگه میخوای همه افراد فامیلتونو از دخترخالت گرفته تا نوه عموتو با هم تو یه روز ببینی، پاشو همین الان دستِ دوس دختر یا دوس پسرتو بگیر، با هم برید بیرون یه دوری بزنید
موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب می شه.
دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی.
اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حتماً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم
پسر اول: چقدر خپل شدی مرتیکه … شبیه خرسای قطبی شدی الاغ…. کمتر بخور ، از صبح تا شب مثل گاو آت و آشغال میخوری معلومه انقدر دایره میشی دیگه …
پسر دوم : خفه شو عوضی. حرف تو زر مفت هم نیست
( محکم تر شدن دوستی بین دو پسر و تموم شدن مکالمه با خنده )
مکالمه دو دختر :
دختر اول: خوشگلم یه مقدار تپل شدی ولی بهت میاد عزیزم …
دختر دوم: تو هم دماغت بعد عمل یه ذره زیادی کوچیک شده ولی بازم خوشگلی نانازم
( از فردای روز مکالمه هیچ رابطه ای بین دو دختر مشاهده نشده)
نمونه سوالهای رایج توی همه ی خونه ها
این تلویزیون بی صاحاب واسه کی روشنه ؟
چی از جون این یخچال بدبخت میخوای ؟
کی لامپ دستشویی رو روشن گذاشته ؟
کی دمپایی دستشویی رو خیس کرده ؟
این موقع شب با کی حرف میزنی ؟
چشمات در نیومد پای این کامپیوترِ کوفتی ؟
کی غذای منو خورده ؟شونه آدم که هیچی
شونه تخم مرغم پیدا نمیشه سرمونو بذاریم روش یه دل سیر گریه کنیم !
صدای طبل می آید. از پنجره که بیرون را نگاه میکنم بچه های محل را می بینم که جمع شده اند و وسط کوچه یک گروه کوچک عزاداری تشکیل داده اند. فکر میکنم حدود بیست نفر باشند. دو نفر طبل دارند و منظم می کوبند. چند نفر زنجیر به دست گرفته اند. یکی نوحه می خواند و بقیه سینه می زنند. پدر و مادرها بیرون آمده اند و با شوق عزاداری بچه هایشان را تماشا میکنند. چقدر خوشحالند که بچه هایشان را در این حالت می بینند. و من چقدر غمگین.
به این گروه کوچک فکر میکنم که آیا این بچه ها می دانند حسین کی بود؟ آیا می دانند در عاشورا چه گذشت؟ دلم می گیرد و بغض میکنم وقتی می بینم که اینان هیچکدام حسین را نمی شناسند.
صدای طبل است و سوز صدای نوحه خوان (که واقعا صدای زیبایی دارد و سوزناک میخواند) که اینان را جذب کرده است. احساسی که توسط جملات نوحه خوان برانگیخته می شود است که اشک در چشم آنان جمع کرده است.
اگر اینان می دانستند که درد حسین چی بود هرگز سر کوچه جمع نمی شدند و برای دختران رهگذر مزاحمت ایجاد نمی کردند. CD رد و بدل نمی کردند و به فکر خانه خالی نبودند.
آری اگر اینان حسین را می شنا ختند می دانستند که الان هم یزید داریم. شمر داریم و الان هم ظلم هست.
از سر کوچه گروه عزاداری بزرگی رد می شود و با صدای بلند می گویند حسین. من که با حسین زندگی کرده ام و با او همسفر بوده ام می دانم که همیشه می گفت خدا و در روز عاشورا هم می گفت خدا پس چرا اینان می گویند حسین؟
با خودم فکر میکنم که اگر الان حسین زنده می شد و همان حرفها را میزد و به جای مردم کوفه مردم این منطقه را دعوت می کرد این مردم در کدام صف می ایستادند. چشمم را میبندم تا ببینم چه می شود......
خدای من! باید به کمک حسین بروم . همه را روبروی حسین می بینم و این بچه ها که بر روی حسین سنگ میزنند.....
نزنید نزنید شما مگر نمی دانید او کیست؟ خدای من! خدای من! باید به کمکش بروم.
نزدیک بچه ها می شوم. از آنها می پرسم چرا بر روی حسین سنگ می زنید؟ یکی از آنها می گوید: پدرم می گوید این مرد دیوانه است.
بیشتر به صف عظیم روبروی حسین نزدیک می شوم. عجیب است! بیشتر که دقت می کنم آنها را می شناسم.
آقای ... که سر کوچه معاملات ملکی دارد و به قول خودش می تواند هر خانه ای را سه چهار میلیون بیشتر از قیمت واقعیش بفروشد جلوی صف است. سوپر مارکتی سر کوچه هم که علاوه بر بقیه اجناس برای مشتری های آشنا نوشیدنی های هشت درصد به بالا را همیشه دارد کنار اوست. آرایشگر سر کوچه هم که متخصص مواد است و نیاز جوانان محل را از نظر پودر و علف و شیشه و مواد گوناگون دیگر برآورده میکند با چند جوان دیگر کمی آنطرفترند و هر کدام زنجیری دور دست پیچیده اند بزرگتر از زنجیری که همیشه سر کوچه در دستشان بود.
بله اینها را همه می شناسم. خیلی از آنها را همه می شناسند. خیلی از مسولین دولتی و مدیران شرکتهای بزرگ دولتی و خصوصی را اینجا می بینم. جناح های سیاسی هم اینجایند. اصلاح طلبان در سمت چپ و محافظه کاران در سمت راست لشکرند.
خدای من! مداحان حسین و خیلی از نویسندگان کتابهای مذهبی هم اینجا هستند. از یکی از آنها می پرسم تو دیگر چرا؟ می گوید: این مرد افکار فاسدی دارد باید نابودش کنیم. می گویم این همان حسین است که درباره اش کتاب نوشتی. شمشیر می کشد و آنقدر به خشم می آید که می خواهد سر از تنم جدا کند. می گوید: تو می گویی این مردک دیوانه ی ..... امام حسین است. نام امام حسین را که می برد آرام می شود و شمشیر را غلاف می کند و نفس عمیقی می کشد. می گوید: می دانی که من عاشق امام حسینم و بزرگترین آرزویم دیدن جمال اوست. می گویم به خدا این همان حسین است پسر علی. خانه ما نزدیک خانه آنها بود من او را خوب می شناسم. شک ندارم که این حسین است. فریاد می زند بیایید این دیوانه را از اینجا دور کنید تا سر از تنش جدا نکردم. چند نفر می آیند و می خواهند مرا دور کنند.
آنطرفتر را که نگاه میکنم حاج آقای مسجد سر کوچه را می بینم. خودم را نزدیک او می رسانم و می پرسم شما دیگر چرا؟ می گوید: این مرد مرتد است و کافر. حکم مرتد بودنش را صادر کرده اند. فریاد می زنم این حسین است شما حتما اشتباه گرفته اید. می گوید هر که باشد کافر است چون اعتقادات ما را قبول ندارد. به ما می گوید شما مسلمان نیستید اسلام را تحریف کرده اید. معلوم نیست چه در سر دارد نه شیعه را قبول دارد و نه سنی را.
کنار حاج آقا مدیران شرکتهای خودروسازی را می بینم. تعجب می کنم و از یکی آنها می پرسم شما دیگر برای چه جمع شده اید؟ می خندد و می گوید: این مرد به همه چیز کار دارد. در همه چیز دخالت می کند. هم به کیفیت ماشینها ایراد گرفته هم به قیمت آنها و هم به طرز تولید آنها. می خواهد جلوی تولید آنها را بگیرد. وجود او برای اقتصاد ما ضرر دارد.
خیلی شخصیتهای دیگر هم هستند که دلیل حضورشان را می خواهم بپرسم ولی جنگ دارد شروع می شود و من باید برگردم و کنار حسین باشم.